خداحافظ هري پاتر

يكي از سخت‌ترين هفته‌هاي عمرم را گذراندم. از هفته گذشته كه آخرين داستان هري پاتر منتشر شد تا ديروز كه بچه‌هاي تيم ترجمه هري پاتر 2000 كل فصل‌هاي داستان را ترجمه كردند و روي سايتشان گذاشتند، مثل مرغ سركنده بودم.دو سه بار از شدت هيجان قلبم درد گرفت و از سر ناچاري متن را به انگليسي خواندم تا زودتر بفهمم چه بلايي سر قهرمانان مي‌آيد و بقيه اوقات با وجود پروژه‌هاي معطل مانده، هيچ تمركزي روي كارم نداشتم و فقط منتظر ترجمه فصل‌هاي جديد بودم. حتي شب‌ها خواب ماجراهاي كتاب را ديدم. ديروز 14 فصل آخر را خواندم و حالا خسته و گيجم. نه به خاطر گريه‌هايي كه كردم يا آخر داستان ،بيشتر به اين خاطر كه تمام هفته، آن چنان درگير هيجان و انتظار بودم كه حالا از هر چيزي خاليم.

بي‌خبري، خوش خبري است

مدتي است كه روزنامه نمي‌خوانم، اخبار تلويزيون را هم نمي‌بينم و ذهنم عجيب آسوده است.

روزنامه نگاري در يك كشور جهان سوم

خبر كوتاه است، «روزنامه هم‌ميهن توقيف شد». «خبرگزاري ايلنا تعطيل شد»، «روزنامه مشاركت لغو امتياز شد». به همين سادگي .

خدمات شهرداري

تازگي متوجه شدم كه تعداد دستشويي‌هاي عمومي شهر افزايش يافته و يكي از بزرگترين نقص‌هاي تردد در شهر برطرف شده. به جز دستشويي مجهز نبش تقاطع كارگر- بلوار كشاورز در پارك لاله، در ميدان توحيد سر نصرت و خيابان انقلاب تقاطع مدني نيز دستشويي هاي عمومي كوچكي به بهره برداري رسيده . از جاهاي ديگر بي‌خبرم. البته نگهداري مناسب اين اماكن از نظر تاسيساتي و بهداشتي نيز مهم است كه اميدوارم مغفول نماند.‌